رمضان ، چه زیبا بود آن لحظات قدسی که اهالی لاهوت غنچه غنچه ی اجابت را بر زمین خشکیده ی دست های لرزان ناسوتان می کاشتند و زمزمه العفو درماندگان خاک با ربنای قدسیان افلاک در هم گره می خورد و در بارگاه احدی اعتبار می یافت .
رمضان ، بار بستنی و رفتنی و کریمانه بر سفره عیدمان نشاندی ، عیدی آنچنان بزرگ که برای آخرین فرستاده آسمان و محبوب اهالی هر دو جهان گنج و شرافت و کرامت و افزونی است.
چه آمدنی ؟ چه رفتنی ؟
خرامان آمدنی و شتابان رفتنی
با قرآن رسیدی و با علی (علیه السلام) بازگشتی
قدر و درد را به یک جا امانت دار بودی
قدر تو در نزول آیات ربانی و درد تو در سکوت شکوه مند و وداع غریبانه ی علی (علیه السلام) با گل های کوثر نشان فاطمی (س) بود.
پیامبر رحمت
روزی یکی از جاهلان مدینه که پیامبر را نمی شناختند به ایشان پیشنهاد کار دادند و ایشان نیز قبول کردند . معامله این طور بود که به اعضای هر ساعت کار به پیامبر ۳ خرما دهند.پیامبر قبول می کند و شروع به کار می کند وبعد از چند ساعت کار پیامبر برای رفع خستگی گوشه ای نشسته بودند. آن پیره مرد جاهل سر می رسد و از کم کاری پیامبر عصبانی می شود.با دست بر صورت مبارک پیامبر سیلی می زند و پیامبر چیزی نمی گوید ومجدد شروع به کار می کند . از قضا کاروانی در آن بیابان داغ از مسلمانان در حال عبور بودند و وقتی به پیامبر می رسند می گویند : (( السلام علیک یا رسول الله )) پیامبر هم به آنان سلام می دهند و پیره مرد متوجه می شود که آن کسی که بر گوشش زده رسول اکرم اسلام هستند.سر انجام مرد از شرمندگی چاقو را برداشته و آن قدر به دستی که بر صورت مبارک پیامبر زده بود می زند تا قطع شود . فردای آن روز پیره مرد به مسجد آمده و پیامبر می بیند. پیامبر می فرمایند ای مرد چه به روز خودت آورده ای . پیره مرد گریه کنان می گوید که ای رسول الله بعد از آنکه فهمیدم شما پیامبر اسلام هستید آنقدر بر دستم زدم که قطع شد و اکنون می خواهم به دین مبارک اسلام گرایش پیدا کنم . پیامبر او را بخشید و آن مرد مسلمان شد و بعد از نماز وقت وداع پیامبر قطره ای از آب دهانشان را بر دست فلج او زدند و آن دست حالت اول خودش را پیدا کرد.
حالا منظور از این حکایت این است که ای رسول الله ما که بر شما جسارت نکردیم و از شما می خواهیم که در این ماه به آبروی علی و صورت کبود دخترت زهرا ما را ببخشی.
طــــــنـــــاب
روزی کوه نوردی تصمیم گرفت که تنهایی قله ی کوهی را فتح کند. صبح زود راه افتاد بابر پیش بینی های خودش قرار بود شب برسه ولی نرسید . مجبور شد شب را بگذراند و صبح حرکت کند . وسایل خواب و شام را آماده کرد و بعد از شام برای خواب رفت . ناگهان پایش سر خورد و از کوه سقوط کرد . دیگر هیچ چیزی را نمی شناخت و هیچ چیزی را نمی دید . ناگهان طنابی دور کمرش پیچید و از خوشحالی فریاد زد در فکر این بود که به آن تجربه ی زیادی که داشت بتواند خودش را نجات دهد . ناگهان چشمش را باز کرد ودید با کوه زیاد فاصله دارد . نا امید شد و گفت ای خدا مرا نجات ده و از ته قلبش خواست و بعد ندا آمد ای بنده تا اکنون که مرا نخواندی ولی الان که مرا می خواهی به من اعتماد داری ؟ کوه نورد پریشان گفت آری باز ندا آمد پس طناب را ول کن و نجات پیدا کن . ولی کوه نورد از قبل محکم تر به طناب چسبید و ول نکرد .
صبح وقتی گروه نجات رسیدند با یک جنازه ای یخ زده رو به رو شدند که محکم به طناب پیچیده در صورتی که با زمین نیم متر فاصله داشت...
علامه امینی در وصیت نامه ی خود می نویسند که اگر شخصی صلوات
را با عجل فرجهم گفت همانا که در نوشتن کتاب الغدیر مرا یاری داده
است.
بسم الله الرحمن الرحیم
و صلى الله على محمد و آله الطاهرین
و لعنةالله على اعدائهم اجمعین من الآن الى قیام یوم الدین
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم.
تاکی در انتظار تو شب را سحر کنم
شب تا سحر به یاد رختناله سر کنم
ای غایب از نظر نظری کن به حال من
تا چند سیل اشک روان از بصر کنم
چشمم به راه و حال تباه و الم فزون
از هجرت ارتزاق به خون جگر کنم
بگذشت عمر و راه وصال تو طی نشد
آیا شود بر رخ خوبت نظر کنم ؟
اللهم عجل لولیک الفرج
«هیچ فقری بالاتر از جهل نیست و هیچ مالی با ارزشتر از عقل نیست.»
«هر کس دوستی خدا را بر دوستی خود مقدم بدارد، خداوند او را از روزی
مردم بینیاز گرداند.»
«محبوبترین مردم در نزد خداوند متعال کسی است که به حال مردم
سودمندتر باشد.»
این وصیت، گرچه خطاب به حسنین - علیهما السلام - است ولى در حقیقتبراى تمام بشر تا پایان عالم است. این وصیت را عدهاى از محدثان ومورخانى که قبل از مرحوم سید رضى وبعد از او مىزیستهاند با ذکر سند نقل کردهاند.(1) البته اصل وصیتبیشتر از آن است که مرحوم سید رضى در نهج البلاغه آورده است. اینک قسمتى از آن را مىآوریم:
اوصیکما بتقوى الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما و لا تاسفا على شیء منها زوی عنکما و قولا بالحق و اعملا للاجر و کونا للظالم خصما وللمظلوم عونا.
شما را به تقوى وترس از خدا سفارش مىکنم واینکه در پى دنیا نباشید، گرچه دنیا به سراغ شما آید وبر آنچه از دنیا از دست مىدهید تاسف مخورید. سخن حق را بگویید وبراى اجر وپاداش (الهى) کار کنید ودشمن ظالم ویاور مظلوم باشید.
اوصیکما وجمیع ولدی واهلی و من بلغه کتابی بتقوى الله و نظم امرکم وصلاحذات بینکم، فانی سمعت جدکم صلى الله علیه و آله و سلم یقول:«صلاح ذات البین افضل من عامة الصلاة والصیام».
من، شما وتمام فرزندان وخاندانم وکسانى را که این وصیتنامهام به آنان مىرسد به تقوى وترس از خداوند ونظم امور خود واصلاح ذات البین سفارش مىکنم، زیرا که من ازجد شما صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که مىفرمود:اصلاح میان مردم از یک سال نماز وروزه برتر است.
الله الله فی الایتام فلا تغبوا افواههم ولا یضیعوا بحضرتکم.والله الله فی جیرانکم فانهم وصیة نبیکم.ما زال یوصی بهم حتى ظننا انه سیورثهم.
خدا را خدا را در مورد یتیمان; نکند که گاهى سیر وگاهى گرسنه بمانند; نکند که در حضور شما، در اثر عدم رسیدگى از بین بروند.
خدا را خدا را که در مورد همسایگان خود خوشرفتارى کنید، چرا که آنان مورد توصیه وسفارش پیامبر شما هستند. وى همواره نسبتبه همسایگان سفارش مىفرمود تا آنجا که ما گمان بردیم به زودى سهمیهاى از ارث برایشان قرار خواهد داد.
والله الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم.و الله الله فی الصلاة فانها عمود دینکم.و الله الله فی بیت ربکم لا تخلوه ما بقیتم فانه ان ترک لم تناظروا.
خدا را خدا را در توجه به قرآن; نکند که دیگران در عمل به آن از شما پیشى گیرند. خدا را خدا را در مورد نماز، که ستون دین شماست. خدا را خدا را در مورد خانه پروردگارتان; تا آن هنگام که زنده هستید آن را خالى نگذارید، که اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمىشوید وبلاى الهى شما را فرا مىگیرد.
والله الله فی الجهاد باموالکم وانفسکم و السنتکم فی سبیل الله. وعلیکم بالتواصل والتباذل وایاکم والتدابر و التقاطع. لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولى علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم.
خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال وجانها وزبانهاى خویش در راه خدا. وبر شما لازم است که پیوندهاى دوستى ومحبت را محکم کنید وبذل وبخشش را فراموش نکنید واز پشت کردن به هم وقطع رابطه برحذر باشید. امر به معروف ونهى از منکر را ترک مکنید که اشرار بر شما مسلط مىشوند وسپس هرچه دعا کنید مستجاب نمىگردد.
سپس فرمود:
اى نوادگان عبد المطلب، نکند که شما بعد از شهادت من دستخود را از آستین بیرون آورید ودر خون مسلمانان فرو برید وبگویید امیرمؤمنان کشته شد واین بهانهاى براى خونریزى شود.
...الا لا تقتلن بی الا قاتلی. انظروا اذا انا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة، و لا تمثلوا بالرجل، فانی سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول:«ایاکم و المثلة و لو بالکلب العقور».(2)
آگاه باشید که به قصاص خون من تنها قاتلم را باید بکشید. بنگرید که هرگاه من از این ضربت جهان را بدرود گفتم او را تنها یک ضربتبزنید تا ضربتى در برابر ضربتى باشد. و زنهار که او را مثله نکنید(گوش وبینى واعضاى او را نبرید)، که من از رسول خدا شنیدم که مىفرمود:«از مثله کردن بپرهیزید، گرچه نسبتبه سگ گزنده باشد».
منبع: کتاب فروغ ولایت ص778 آیت الله شیخ جعفر سبحانى